همیشه لحظه های آخر یه فرشته پیدا می شه که مشکل اضافه بار آدم رو حل کنه!
رفتم توی پمپ بنزین که دفتر پستی هم هست تا حسین آقا، کارمند ایرانی با مرام اونجا چمدونا رو روی ترازوی دیجیتالی برام وزن کنه. چمدون گنده هه که رفت رو ترازو داشتم سکته می کردم...عددا همینجوری بالا می رفت، 20، 30، 35.... ای وای با این همه بار چیکار کنم!؟ حسین آقا خندید و با شیطنت گفت نترس بابا من با دستم فشار دادم می خواستم یه خورده اذیتت کنم...و ترازو برگشت به بیست کیلو :)
دوتا نکته جالب در باره فرهنگ ایرانی کشف کردم:
یک: آت و آشغال زیاد نگه می داریم. وقتی کفش و لباس نو می خریم از کهنه ها دل نمی کنیم. به انبار کردن مواد غذایی، کتاب، وسایل دکوری علاقه داریم. درنتیجه یک نفر ایرانی به فضای زیادی برای زندگی نیاز داره. با داشتن وسایل زیاد وابستگی های آدم هم زیادتر می شه و یه خرده از آرامش آدم کم می شه. شاید اگر با خودمون قرار بذاریم که وقتی که یه چیزی به خونه اضافه می کنیم یه چیزی هم کم کنیم دورمون خلوت تر بشه و راحت تر باشیم.
دو: استعدادهای درخشان ما همه جذب رشته های فنی می شن در نتیجه ما سیاستمدار، جامعه شناس، اقتصاد دان های باهوش نداریم یا خیلی کم داریم. در غرب نوابغ برعکس ما هستن و بیشتر سراغ رشته های علوم انسانی می رن. در نتیجه اونها سیاستمداران و مدیران خوبی می شن که برای استفاده از توان تکنیکی ما برنامه ریزی می کنن و نوابغ ما رو به کار می گیرن وبقیه ما در ایران زیر دست احمق ترین سیاستمداران و نمایندگان مجلس و ... به دانش فنی و هوش خودمون افتخار می کنیم...آه! من که خیلی باهوش نیستم اما تازگیا از این که رشته فنی خوندم حسابی شرمنده ام!