۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه


دو جا هست که رسیدن بی معنی و خالی از لطف به نظر می رسه
1- وقتی برای هدفت هیچ تلاشی نکردی و بهش رسیدی
2- وقتی بیش از حد تلاش کردی و اونقدر خسته ای که نمی تونی خوشحالی رو حس کنی

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه


وقتي شونزده ساله بودم پينك فلويد زياد گوش مي دادم. خيلي هم به ياد گيري زبون انگليسي و فهميدن متن آهنگ ها علاقه داشتم. يكي از آهنگ هاي خيلي مورد علاقه من اون روزها Watching TV از آلبوم ديوار بود. چند كلمه اي مي فهميدم اما تازه ديروز يه خاطرات عجيبي از اون آهنگ و متن و موضوعش يادم افتاد و احساس كردم ماجراي اون خيلي شبيه داستان جنبش سبز ما و نداي شهيد ماست.

متن اين آهنگ در باره قتل عام سال 1989 آزاديخواهان چيني در ميدان تيانانمن "Tiananmen Square" هستش و ماجرا از اين قراره كه عده اي از دانشجويان و نخبگان چيني با مشاهده فروپاشي تعدادي از حكومت هاي كمونيستي دنيا جرات پيدا كردن و دست به يه سري تظاهرات عليه حكومت مستبد و سركوبگر چين زدند. تظاهرات اعتراضي حدود 7 هفته ادامه داشت و در اين بين كشته شدن بعضي از رهبران اين جنبش بر شدت اعتراض ها مي افزود. در نهايت در يكي از تجمعات در ميدان تيانانمن پليس سركوبگر دست به قتل عام معترضين غير مسلح زد و برخي آمار غير رسمي حكايت از كشته شدن 20 هزار نفر دارد. صحنه هاي اين قتل عام بسيار فجيع بوده اند.

ويدئوي اين آهنگ تصوير جنازه زن جواني را نشون مي ده كه در لباس زرد رنگي نقش زمين شده و از قربانيان اين كشتاره.
و اما ترجمه متن( متاسفم اگه زياد خوب ترجمه نكردم):

داشتيم تلويزيون تماشا مي كرديم
در ميدان تيانانمن
محبوبم رو از دست دادم
رز زرد رنگم رو
در لباس هاي خون آلوده
از دست دادم

او(زن) تو يه شيريني پزي سر آشپز بود
يه آلونك نمور(؟) كنار سيل بند رود يانگ تسه

او موهاي درخشاني داشت
دختر يك مهندس بود

قطره اشكي نخواهي ريخت؟
به خاطر رز زرد من
رز زرد من
در لباس هاي خون آلود

او خوش اندام بود(؟)
آرزوهاي بلندي داشت
چشم هاي بادامي
و پوست زرد(؟) داشت
او دانشجوي فلسفه بود

آيا با من مويه نمي كني؟
براي رز زردم
اشكي نمي ريزي؟
براي لباس هاي خون آلودش

او موهاي درخشاني داشت
او خوش اندام بود(؟)
چشم هاي بادامي
و پوست زرد(؟) داشت
دختر يك مهندس بود

حالا تپانچه هايتان را برداريد
سنگ هايتان را برداريد
چاقوهايتان را برداريد
و تا استخوانشان بدرانيد
آنها نوچه هاي دستگاه بقالي هستند(؟)
آسياب هاي تاريك شيطاني را بنا مي كنند
كارخانجات جهنم را روي زمين پياده مي كنند
آنها بليط رديف اول كالواري( محل مصلوب شدن مسيح) را مي خرند

اينها به من هيچ ربطي نداره
و من براي خواهرم عزاداري مي كنم
اي مردم چين! مردم چين!
فراموش مكنيد، فراموش مكنيد
بچه هايي كه براي شما جان دادند
زنده باد جمهوري!

ايا ما بعد از اين همه خون هيچ كاري كرديم؟
من فكر مي كنم كاري كرده ايم
ما تلويزيون تماشا كرده ايم
تلويزيون تماشا كرده ايم
ما تلويزيون تماشا كرده ايم
تلويزيون تماشا كرده ايم

او پرچم سفيدي با خود داشت كه مي گفت
اكنون آزادي
او فكر مي كرد كه ديوار بزرگ چين
فرو خواهد ريخت

او دانشجو بود
پدرش مهندس بود
آيا اشكي نخواهي ريخت؟
براي رز زرد من
رز زرد من
در لباس هاي خون آلود

پدربزرگش با "چيانگ كايشك" جنگيده بود
با آن موش كثيف فاضلاب
كه به تفنگدارانش دستور مي داد
به زن ها و بچه ها شليك كنند
تصور كن، تصور كن
و در يهار 48
"مائو تسه تونگ" ديگه از كوره در رفت
و ديكتاتور پير "چيانگ" رو انداخت
بيرون از كشور چين
"چيانگ كايشك" در "فورموسا" سقوط كرد
و اونها جزيره "كيو موي" رو مسلح كردند
و پوكه هاي فشنگ بر فراز درياي چين پرواز مي كردند
و اونها "فورموسا" رو به يك كارخانه توليد كفش تبديل كردند
و اسمش رو تايوان گذاشتند

و او با مردان "كروماگنون" فرق داره( از انسان هاي اوليه)
او با "آنه بولين" فرق داره( يه ملكه انگليسي)
او با "روزنبرگ" ها فرق داره( به خاطر جاسوسي هسته اي اعدام شدند)
او با يهودي گمنام فرق داره
با نيكاراگوايي گمنان فرق داره

نيمي سوپر استار، نيمي قرباني
او نماد جديدي از ستاره پيروزي يه
او با "دودو" فرق داره
با "كانكا بونو" فرق داره
با "آزتك" فرق داره
و با "چروكي" فرق داره

او خواهر همه است
سمبل شكست ماست
يكي از پنجاه ميليونه
و كسي كه مي تونه كمك كنه تا ما آزاد بشيم
چون او در تلويزيون كشته شد
و من براي خواهرم عزادارم




We were watching TV
In Tiananmen Square
Lost my baby there
My yellow rose
In her bloodstained clothes
She was a short order pastry chef
In a Dim Sum dive on the Yangtze tideway
She had a shiny hair
She was a daughter of an engineer
Won't you shed a tear
For my yellow rose
My yellow rose
In her bloodstained clothes
She had a perfect breasts
She had high hopes
She had almond eyes
She had yellow thighs
She was a student of philosophy
Won't you grieve with me
For my yellow rose
Shed a tear
For her bloodstained clothes
She had shiny hair
She had perfect breasts
She had almond eyes
She had yellow thighs
She was a daughter af an engineer
So get out your pistols
Get out your stones
Get out your knives
Cut them to the bone
They are the lackeys of the grocer's machine
They built the dark satanic mills
That manufacture hell on earth
They bought the front row seats on Calvary
They are irrelevant to me
And I grieve for my sister
People of China
Do not forget do not forget
The children who died for you
Long live the Republic
Did we do anything after this
I've feeling we did
We were watching TV
Watching TV
We were watching TV
Watching TV
She wore a white bandanna that said
Freedom now
She thought the Great Wall of China
Would come tumbling down
She was a student
Her father was an engineer
Won't you shed a tear
For my yellow rose
My yellow rose
In her bloodstained clothes
Her grandpa fought old Chiang Kai-shek
That no-good low-down dirty rat
Who used to order his troops
To fire on women and children
Imagine that imagine that
And in the spring of'48
Mao Tse-tung got quite irate
And he kicked that old dictator Chiang
Out of the state of China
Chiang Kai-shek came down in Formosa
And they armed the island of Quemoy
And the shells were flying across the China Sea
And they turned Formosa into a shoe factory
Called Taiwan
And she is different from Cro-Magnon man
She's different from Anne Boleyn
She is different from the Rosenbergs
And from the unknown Jew
She is different from the unknown Nicaraguan
Half superstar half victim
She's a victor star conceptually new
And she is different from the Dodo
And from the Kankabono
She is different from the Aztec
And from the Cherokee
She's everybody's sister
She's a symbolic of our failure
She's the one in fifty million
Who can help us to be free
Because she died on TV
And I grieve for my sister

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه



(عكس: ابيانه، تير ماه 1388)

بعضي روزها هيچ جادويي ندارن، نگاه ها تهي، آدم ها خسته، نا اميد
همه اين توصيفات از نگاه خود منه، پس يعني بعضي روزها هيچ جادويي تو نگاه من نيست!

يه روز بدون جادو، دوشنبه هفته پيش: ماشين هاي زير پل به دليل نا معلومي بوق مي زنن، كرمي كه مي خواي بخري توي دارو خونه وجود نداره، زن ميانسال خسته كه كيف ورزشي فرزندش تو دستشه، كليد رو با بيحالي توي قفل مي چرخونه...

يه روز جادويي:
پاشنه كفش خواهرم تو ايستگاه مترو كنده شد، به كارگر مترو كه سعي كرد درستش كنه و نتونست كلي خنديديم، خودش هم مي خنديد چون من بهتر از اون ميخ رو كوبوندم، تو قطار دوست يه پسر كه جاشو به من داد و خودش ايستاد گفت كه پاي پسره مصنوعيه، من كه باور كردم پا شدم و وقتي كلي به من خنديدن فهميدم منو سر كار گذاشتن، منهم خنديدم. دوباره توي قطار پاشنه در اومد و همون پسر از خواهرم خواست كه پاشنه كفششو بده تا اون يادگاري بذاره لاي دفتر خاطراتش... يه عالمه خنده!
هدفونم رو گذاشتم تو گوش دختر بچه شش ساله فقيري كه از ساعت 5 صبح با مامانش سر كار مي ره تا موزيك گوش كنه!
سه تا آهنگ مختلف خارجي براش گذاشتم، آخر سر ازش پرسيدم كدوم رو بيشتر دوست داشتي! وه! آهنگ مورد علاقه منو بيشتر از همه دوست داشت :)
اينا همه يعني لحظه هاي جادويي و من دلم مي خواد جادوگر لحظه ها باشم.

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

(عکس: آذربایجان شرقی، به سمت قره کلیسا، 15 تیر 88)

یه سالن بزرگ و تاریک، با نورهای نقطه ای کم
یه قفس که از وسط سقف آویزونه و من در ابعاد یک قناری با دوتا بال کوچولو توی اون هستم
درب قفس بازه
یه چارپایه کنار قفس که من در ابعاد اصلی با یه لباس مشکی که از نوک پاهام هم بلند تره روش نشستم
پرنده پشتش به منه و پشت به در قفسه و من بهش خیره شدم و دارم به تاثیرگذارترین کلماتی که بلدم فکر می کنم

[من] ببین در هم باز شده، بیا بیرون دیگه جوجو!
[من پرنده] انرژی ندارم، نمی تونم حرکت کنم، انگیزه ندارم، کجا برم از اینجا؟
[من] وقتی بیرون از قفس باشی جاهای مختلف رو می بینی، یه جای بهتر!
[من پرنده] به این قفس عادت کردم، تنبل شدم
[من] نگو که دلت می خواد تو قفس بمیری، بیا یه زندگی واقعی رو تجربه کنیم، زیاد وقت نداریم
[من پرنده] خسته ام، می دونم که حق با توه، ولی الان نمی تونم، منتظر یه اتفاقم!

من از روی چارپایه بلند می شم، دامنم رو جمع می کنم توی دستم و راه می افتم در اتاق رو باز می کنم، توی چارچوب در می ایستم، کجا برم؟
جای یه پرنده توی دلم خالیه...