۱۳۸۷ آبان ۹, پنجشنبه


عکس: گورستان کویبری شهر گوتنبرگ، سایت مترو-
دیروز دهمین سالگرد یه حادثه وحشتناک در شهر گوتنبرک بود.
عکسی که می بینید تصویر شخصیه به نام روزبه اصلانیان، ده سال پیش در یک مهمونی توی یکی از ساختمونای شهرداری شرکت کرده و به دلیل آتش سوزی و ایمن نبودن ساختمون و دیر رسیدن آتش نشانی 30 تا از نزدیکترین دوستانش رو از دست می ده و لحظات تلخ فراموش نشدنی رو تجربه می کنه.
من از یکی از دوستانم که سال ها اینجا زندگی می کنه اطلاعات کامل تری گرفتم:
در سوئد مرسومه که افراد برای مهمونی گرفتن از سالن های عمومی که اغلب مال شهرداری هستن یه جا رو رزرو می کنن و دوستان و آشنایانشون رو دعوت می کنن و معمولا افراد یه حق ورودی کمی هم می پردازن که اجاره سالن تامین بشه.
مهمونی مورد نظر توسط چند تا از نوجونایی که از دبیرستان فارغ التحصیل شده بودن ترتیب داده شده بوده و بیشتر مهمونا همکلاسی های سابقشون بودن.
چند تا بچه شرور که ظاهرا ایرانی تبار هم بودن به مهمونی دعوت نشدن و قصد انتقامجویی داشتن، در رو از پشت قفل کردن و آتیش سوزی راه انداختن! البته ایرانی های کمی هم نبودن که کشته شدن
ساختمون به هیچ وجه مناسب مهمونی و این تعداد آدم نبوده و یه فاجعه به بار اومده، 64 نفر توی دود و آتیش کشته شدن.
سه بار با آتش نشانی تماس گرفته شده ولی تا سومین تماس اونها جدی نگرفتن.
کسانی که مثل روزبه از این حادثه جون به در بردن دیگه نتونستن توی گوتنبرگ زندگی کنن و به شهرهای دیگه مهاجرت کردن، البته روزبه برای سالگرد این واقعه برگشته و با روزنامه مترو مصاحبه کرده، از جمله هایی که گفته چند تاشو می یارم البته ناراحت کننده است:
دی جی گفت همه باید برن بیرون ولی کسی جدی نگرفت...
دختر بچه ای که روی من افتاده بود جیغ می زد و مادرشو صدا می زد و من صدای آخرین نفس هاشو شنیدم
تصورش رو بکنید سی تا از شماره هایی که بیشترین تماس رو باهاشون داشتید از روی گوشی تون پاک کنید
------------------------------------
این حادثه توی باکاپلان اتفاق افتاده و یکی از دوستان می گفت دیروز یه عده رو دیده که مشعل به دست اونجا می رفتن
به خاطر ناراحت کننده بودن این پست از همه معذرت می خوام
------------------------------------
پی نوشت، 10 نوامبر
چند روز پیش با یکی از دوستان پیاده روی می کردیم و از محل این حادثه رد شدیم، اونجا دیوار یادبودی برای قربانیان این حادثه درست کردن که دوستم عکس گرفت و برام فرستاد:



۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

[عکس: لیندهلمن، 29 آگوست]

وای خدای من! دارم از خنده می میرم
الان یکی از همکلاسی های ایرانی ام زنگ زد و خواست دوتا ایمیلی رو که برام فرستاده چک کنم، و نتیجه اش این حالی شده که الان دارم
داستان از این قراره که یه استاد داریم که یه درس باهاش گذروندیم و درس دوم تازه شروع شده، یه دختره تقریبا همسن و سال من، قیافه سبزه و با نمک و موهای فرفری
بیشتر بچه ها زیاد دل خوشی ازش ندارن چون خیلی سخت گیره و تمرین زیاد می ده و حسابی از همه کار می کشه
اکانت جیمیل من هم که تازگی ها حسابی مشکل پیدا کرده، از این همکلاسیم خواستم که یه ایمیل تستی بزنه و منو بذاره تو بی سی سی
این پسر خوب هم رفته رو آخرین ایمیلش کلیک کرده و ریپلای زده و توش نوشته فلانی(همین استاده) خیلی خره
البته به پینگلیش نوشته و آخرش هم یه علامت لبخند گذاشته
من در اون لحظه پشت همون میز بودم و داشتم چایی می خوردم که یهو دیدم این پسر داره به خودش می پیچه و خودش رو کتک می زنه
ایملی که ریپلای کرده بود مال همون استادمون بود و خودتون تا آخرشو بخونید
بعد همفکری کردیم و یه ایمیل بهش زدیم که ببخشید این ایمیل برای شخص دیگه(بنده) ارسال باید می شد و اشتباه شد
خانم معلم هم جواب داده که من فرض می کنم گفتین فلانی بهترین معلم دنیاست
:D
البته بعدش هم چون اسم منو دیده یکی از کارهایی که باید برای من و دوستم انجام می داد رو یادش افتاده و انجام داده

۱۳۸۷ آبان ۴, شنبه




امروز همه همسایه ها طبق قراری که مدت ها پیش گذاشته بودن اومدن بیرون که به فضای سبز رسیدگی کنن. همه با نشاط و خرم هستند. من هم اگه پروژه ام نیمه کاره نمونده بود الان بیرون بودم
:)
وقتی کارشون تموم شد همه با هم رفتن توی فضای باز چای و شیرینی خوردن
یه نکته جالب دیگه در باره همسایه ها اینه که همه به هم توی محل سلام میدن و می گن "هی هی" و حتی به من که براشون غریبه هستم سلام می کنن، اگر هم سنشون خیلی بیشتر باشه بازم سلام می کنن

۱۳۸۷ مهر ۲۶, جمعه


عکس: سالتهلمن، جمعه ظهر، 17 اکتبر

امروز با یه گروه 8 نفره رفتیم به ایستگاه سالت هلمن در غرب شهر و سوار کشتی کوچیک مسافری شدیم و به یه جزیره زیبا رفتیم. این جزیره های اطراف شهر خیلی رویایی هستن، خلوت و آروم و تمیز. چند کیلومترپیاده روی کردیم، از توی خیابون ها، کنار ساحل و توی جنگل و روی صخره ها رد شدیم و عصر برگشتیم خونه.
امروز به صورت آگاهانه از داشتن جیب های شلوارم لذت بردم، از اینگه کارت اتوبوسم رو تو جیبم می ذارم و از این که موقع راه رفتن دستامو تو جیبم می ذارم خیلی حال کردم.

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه


عکس: پارک هیسینگن، یکشنبه عصر 12 اکتبر
ایلکا پسر هلندی که تو دو تا پروژه با من همگروه بوده تا حالا چند بار در مورد دوستاش با من صحبت کرده بود. دو تا دختر که به کارای دستی علاقه دارن و من هم می تونستم تو جمعشون باشم و با هم کارای هنری انجام بدیم.
بالاخره دیروز تونستم باهاشون قرار بذارم. محل قرار خونه یکی از دخترا بود.

ایلکیه یه دختر هلندی 27 ساله است که دو تا حلقه از دماغش آویزونه و یه حلقه و یه نگین هم به لبش وصله.
آلوا هم دختر 25 ساله سوئدی یه. برای اولین بار احساس گردم تو یه جمع غیر ایرانی هستم :) و با زبون انگلیسی و سوئدی ارتباط برقرار می کردم.
ایلکیه با دوست پسرش که به قول خودش
fall in love
شده بودن زندگی می کنه، صخره نورده و عاشق چاپ روی پارچه و کاغذه، آلوا هم عاشق بافتنی یه و دستکش های نیمه تمومش رو که برای یه دوست توی کانادا می بافت آورده بود که تموم کنه.
رفتن پیش آدمایی که از یه فرهنگ دیگه هستن و تا حالا ندیدیشون خیلی کار آسونی نیست ولی من دلم می خواست همچین دوستانی داشته باشم. این دوتا دختر واقعاً ماه بودن و اگه اینا رو نمی دیدم باورم نمی شد که دخترای اروپایی هم از جنس ما هستن با احساسات و علایق شبیه به ما.

Be Eelkje goftam esmet manish chie, goft "It means Noble" behesh goftam ke esme man ham hamin mani ro mide, har do moon koli zogh kardim. pesare dasht too otaghe dige TV tamasha mikard va ma 3 ta dashtim too Ashpazkhoone ghaza mipokhtim o mikhordim o harf mizadim o karaye dasti moon ro anjam midadim.
Ye nokteye jaleb ke dishab fahmidam ine ke raveshe zarf shostane ma kheili gheyre behine ast, in Holandie goft man zarfa ro mirizam too sink va oono por az aab o kaf mikonam va bad az ye modat zarfa ro dar myaram va khoshk mikonam, goft hatta aab ham nemikesham, manam goftam "Ok and that hasn't killed anybody yet!" khob shayad bazi vaghta beshe ye khorde az keyfyate bazi kara zad va sarfe jooyi dar vaght o manabe kard.
:)

۱۳۸۷ مهر ۱۸, پنجشنبه


(عکس: ایستگاه اتوبوس نوشدان، سطل زباله)

emshab tasmim gereftam ta kami dar bareye zaboone Sanskrit bekhoonam va taghriban 3 sa'at cheshm az safheye monitor bar nadashtam, natijash ham in chizayee e ke inja neveshtam,
az wikipedia:

"Sanskrit is a member of the Indo-Iranian sub-family of the Indo-European family of languages. Its closest ancient relatives are the Iranian languages Old Persian and Avestan. Within the wider Indo-European language family, Sanskrit shares characteristic sound changes with the Satem languages (particularly the Slavic and Baltic languages), and also with Greek. It is a historical Indo-Aryan language, a liturgical language of Hinduism and other Indian religions,and one of the 22 official languages of India."

va man bad az 3 sa'at motaleye ye dictionary e Sanskrit be English in kalame haye jaleb ro peyda kardam:

Sanskrit - English - Notes
--------------------------------
shaakha - branch - shakheh
vetti - knows - (the exact swedish word for "know" is "vet")
vettha - know
vaari,aapah - water - aab
vaa - or
yauvana - Youth - javani
Yoga - effort - talash
yasha - success
mRita - dead - mordeh
maraNa - death - marg
muushhakaH - mouse - moosh
muurdhajaa - hair on head - moo
mushhTiH - fist - mosht
miina - The Zodiacal Pisces - borje Hoot, mahi
maatRi - Mother - Madar
pitRi - Father - Pedar
mahataa - Great - Mehin, bozorg
manu - father of human race
madira - wine - mey, sharab
bhraatRi - Brother - Baradar
bhuud - was - bood
bhuu - to be - boodan
budha - wise
balaa - force - niroo( balayaye tabii?)
bandii - prisoner - zendani, bandi
balavaan - powerful - porzoor, pahlavan
preshh - to send - ferestadan
paada - foot - pa
parNa - leaf - barg( just like "Par")
paraa - beyound - faraa
pancha - five - panj
niila - blue - abi,nili
niire - water - ab
niiruja - free from disease - salem, niroomand
naarikela - coconut - nargil
naada - sound - seda, neda
narka - Hell - jahannam( in Arabic Naar:Fire)
nakha - nail - nakhon
dhaav - to run - davidan
dve - two - do(2)
dvaara - door - dar
duurasthaM - far away - doordast
duura - far - door
duhitaa - daughter - dokhtar
diirgha - long - toolani
daaru - tree,wood - daar, derakht
dantaH - tooth - dandan
dadati - give, donate - dadan, bakhshidan
tanu - body - tan, badan
janma - birth - tavallod
jagan - world - jahan
chhid - to cut - boridan, chidan
chhurikaa - knife - chaghoo
chhatra - umbrella - chatr
chakShu - eye - chashm
chatvaari - four - chahar(4)
chakram - wheel, circle - charkh, dayereh
go - cow - gav
giita - song - taraneh
ke - who - ke, che kasi
kaarya - work - kaar
kaaryakartaa - worker - karegar, karmand
kaamaye - desire, wish - arezoo, kaam
kapota - pigeon - kabootar
kapaala - forehead, skull - pishani, jomjome( some Lorish accents: kapoo, kapoola)
aishvarya - desire for power
eka - one - yek
aatapa - heat - garma( aatash)
aagamana - comming - aamadan
ashhTa - eight - hasht
ashva - horse - asb
ashru - tears - ashk ha
ashana - food - khoraki, ghaza( we have in persian: aash, aashpazi,..)
anta - end - enteha, payan
angula - finger - angosht
angushhTha - big Toe - angoshte shast

zaheran in zaboon ba Farsi risheye moshtarek dare va hamoontor ke mishe did kalamati hastan ke shabihan be Sanskrit vali vagheyat ine ke tedade kalamate Englisi ke moshabehate ziaadi ba Sanskrit dashtan kheili bishtar bood. Kheili az kalamati ke ma estefade mikonim kamelan Arabi hastan va ye moadele gheire Arabi ham nemishe barashoon peyda kard va ya hads zad ke ghablan too Iran che kalameii estefade mishode.

Nokteye jalebe digei ke behesh fekr mikardam in bood ke har kalame chand milion bar az dahane adam ha kharej shode va ye jahayi taghir karde, in taghir key etefagh mioftade, vaghti ke Madar ba bachash harf mizade, moalem dars midade...?! Cheghadr tool keshide ke har loghat taghire shekl bede va chand bar taghir karde?! va hameye in adam ha ke in kalame ha ro estefade mikardan chi be sareshoon oomad?!

zabanshenasi bayad kheili reshteye jazzabi bashe
:)

۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

امروز دم غروب با دوستم لباس ورزشی پوشیدیم و رفتیم یه خورده دویدیم
امیدوارم وقت بیشتری برای ورزش بذارم، یه اتاق با میز پینگ پونگ هم کشف کردم که توی یکی از ساختمونای دانشگاهه که کنارساختمون آی تی قرار داره، هنوز وقت نشده برای بازی بریم

کلاسی که امروز داشتم و در واقع آزمایشگاه یا لب هستش مدلش یه جوریه که جدیدترین تکنولوژی ها رو توضیح می دن( مثل پارچه های رسانا) و بعد می گن برین یه چیزی بسازین که از این تکنولوژی استفاده کنه، در حد پروتوتایپه ولی باید مدارش هم پیاده سازی بشه و کار کنه. این روش نسبت به روش های سنتی تدریس توی دانشگاهای ایران یه روش مدرن محسوب می شه که صدالبته هزار برابر بهتره
هرگز فکر نمی کردم یه روز اینقدر به مهارت های دستی من بها داده بشه
:D