۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

شنبه

دلم برای نوشتن تنگ شده بود، یهو هزار تا کار سرم ریخته، کم کم باید کار روی پایان نامه و تز رو شروع کنم. راستش چون خیلی ذهنم مشغوله و درگیر تکالیف هستم فکر کردم براتون یه گزارش تصویری از چیزای جالبی که امروز دیدم بذارم اینجا.
به لطف یه دوست خوب امروز برنامه دوچرخه سواری داشتیم، جای همه تون خالی!


خانه دوست اینجاست :)

شاه بلوط هایی که از درخت افتاده بود

باغچه خونه دوستم اینا با شبنم صبحگاهی

مزرعه ها و تفریحات خاص!

مادری که بچه دو ساله اش رو تنگ در آغوش گرفته بود و با آرامش به اردک ها غذا می دادن...

یه مشت دیوونه که تو سرما توی دریاچه غواصی می کردن! چند تاشون کله هاشونو از آب بیرون آورده بودن و انگار که تو اتاق پذیرایی نشستن با هم گپ می زدن :)

شاد باشید

۴ نظر:

محسن گفت...

كجا هست؟ كدوم دوستت؟ ايول به همتت;)

A to Z of my heart گفت...

حضوری توضیحات تکمیلی رو می گم بهت :)

لیلا گفت...

خیلی زیبا بود..
مخصوصا هوای نم زده ..

A to Z of my heart گفت...

راستش گاهی هوای سرد نمناک دل آدم رو می زنه، اینجا همه درحسرت روزای آفتابی و گرم هستن!