۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

15 دقیقه آکادمیک

(عکس: جایزه نوبل، ساختمان شهرداری استکهلم، بهار 2008)

ماگنوس مهربان منتظر بود تا دانشجوهای بی انضباط پیداشون بشه تا درس رو شروع کنه. اصلا عصبانی یا ناراحت نشد که بچه ها دیر کردن و بی احترامی و ...، در عوض یه داستان تعریف کرد: تاریخچه 15 دقیقه آکادمیک.

بیشتر دانشگاه ها برای هر کلاس یه ساعت شروع رسمی اعلام می کنن ولی شروع واقعی کلاس 15 دقیقه با تاخیر انجام می شه. ماجرا به دانشگاه شهر اوپسالا بر می گرده در روزگار قدیم. در اون زمان مردم ساعت نداشتند و با صدای ناقوس کلیسا از زمان مطلع می شدند. در ساعت های خاصی نواختن ناقوس 15 دقیقه ادامه پیدا می کرده و در شهر کوچیک اوپسالا حداکثر فاصله ای که می شده از دانشگاه داشت 15 دقیقه پیاده روی داشته! یعنی با شروع نواختن ناقوس افراد به سمت کلاس درس راه می افتادن و دورترین فرد تا دقیقه پانزدهم وارد کلاس شده بوده.

ماگنوس درس رو شروع کرد. بی نظم ها هم کم کم پیداشون می شد. در بی نظمی هم همیشه نظمی حاکمه و این افراد همیشه به یک ترتیب و در زمان خاصی وارد می شن. وقتی در حین صحبت استاد یک دانشجو وارد می شد و سرش رو می انداخت پایین تا بره بشینه ماگنوس از پشت سر او با صدای آروم و متینی سلام می گفت و به ادامه جمله قبلی می پرداخت!

------
پی نوشت:
امروز که وارد کلاس شدم فکر می کردم دو سه دقیقه دیر رسیدم، در رو باز کردم به آلکساندرا سلام کردم و با دقت کاپشن و کلاهم رو آویزون کردم و یه جای مناسب پیدا کردم و نشستم. در تمام این ثانیه ها لبحند و نگاه مبهم بچه ها سنگینی می کرد، احساس کردم یه مشکلی دارم تو سر و لباسم. به هر حال تمرکز کردم روی درس و صحبت های الکساندرا که یک دقیقه بعد تموم شد!!!
یعنی آخر کلاس رسیده بودم...باورکردنی نبود!
مشکل به خاطر تقویم گوگل من بود که با ساعت ایران تنظیم شده.
اصلاً من که خودم مشکل دارم چرا به بقیه نمره انضباط می دم :)

هیچ نظری موجود نیست: