۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

درد

(منبع عکس اینجا)

چه شیرینه لحظات کوتاه بی حسی بین لحظات مداوم درد
خیلی شیرین تر از زمانی که هیچ دردی بین دو راحتی یا راحتی بین دو درد نباشه
در باره درد جسمی حرف می زنم مثل دندون درد، سردرد یا دل درد، درد بعد از بی حسی یه عمل جراحی...
درد آدم رو به جسم برمی گردونه و ماجرای عجیبیه ماجرای جسم و تن
درد کجاست؟ حتمن تو عالم پزشکی توضیحات زیادی براش هست
لحظه اومدنش و رفتنش همیشه برام کمی غریبه ولی گاهی یهو به خودم می یام و می بینم که درد رفته، بدون اینکه لحظه رفتنش رو حس کرده باشم
وقتی درد می یاد گاهی یاد اونهایی می افتیم که درد دارن، بیچاره اونهایی که دردهای طولانی و مداوم دارن
هر وقت حاج خانم از درد مفاصلش و درد زانوهاش می گه درمونده می شم که چی باید بهش بگم، چه دلداری بدم؟
دردی که خوب شدنی نیست!
بیچاره اونایی که سرطان دارن، میگرن شدید دارن... در هرلحظه چقدر آدم توی دنیا درد می کشن؟
آیا درد واحد اندازه گیری داره؟
آیا می شه یه روز توی دنیا هیچکی درد نکشه؟
به آدمی که درد می کشه و در تسکین دردش نمی شه موثر بود، چه کمک دیگه ای می شه کرد؟
بیچاره اونایی که عزیزشون، محبوبشون جلوی چشمشون درد می کشه، دردی که ...
خدایا به همه درمندان کمک کن، تو از همه تواناتری، هرچند دردمند و درد و دوا رو همه تو دادی!

هیچ نظری موجود نیست: