۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

چرا

باغچه بعد از تگرگ، بهار 91

توی راه بودیم، مامان از صندلی عقب گوشی رو که دو سال پیش بهش داده بودم بهم داد و گفت می شه شماره های قدیمیت رو پاک کنی، برام سخته که شماره هامو پیدا کنم.
راه طولانی بود و سرگرمی بدی نبود، شروع کردم به حذف شماره ها...

لا به لای شماره ها به شماره ی الی بر خوردم، خدایا چقدر خوشحال شدم
چند ماهی بود که به یادش بودم، توی دفتر تلفن قدیمی هم شماره اش نبود
یکی از دوستای مشترکمون رو توی فیسبوک پیدا کردم، ولی بازم نشد که شماره الی رو بگیرم

خوشحال بودم، الی دوست قدیمی دوران خوابگاهم که کلی خاطره با هم داشتیم
الی مهربون که از من کوچیکتر بود و مثل یه خواهر کوچولوی نازنین بود
الی هنرمند که آشپزی و بافتنیش حرف نداشت
الی که عاشق تئاتر بود ولی باباش نذاشت و مجبور شد رشته ی فنی بخونه

الی که با شور بینهایتی برای خوشبختی تلاش می کرد
الی که دستشو به زانوی خودش گرفته بود و بلند شده بود

شماره رو از گوشی خودم گرفتم، از شماره موبایل های سری قدیم بود
آیا هنوز همون شماره رو داشت
وقتی موبایل خرید هنوز تک و توک توی دانشگاه موبایل داشتن
برای اینکه پز موبایلشو جلوی بعضی ها بده با من هماهنگ می کرد تا سر ساعت خاصی بهش زنگ بزنم... وه چقدر خاطره

زنگ خورد و خورد اما جواب نداد
یه دقیقه بعد پیامک اومد که شما؟
گفتم من فلانی ام، دنبال دوستم الی می گردم
گفت خودمم و خیلی ذوق زده ام
توی پیامک های بعدی گفت نمی تونم حرف بزنم
گفت مریضی بدی گرفتم...خدای من

تو دلم پر غصه شد و صبر کردم
یک هفته که گذشت گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم
جواب داد
هیجان زده بودم
کلی قربون صدقه هم رفتیم
بهش گفتم الی من عاشقتم دلم خیلی برات تنگ شده
اونم همینا رو می گفت
کمی که حرف زدیم حس کردم جملاتش ماشینی یه
حرف زدنش سخت بود و آهنگ همیشگی رو نداشت
یادم افتاد که توی پیامکش گفته بود نمی تونه حرف بزنه

گفتم الی چی شده چرا گفتی نمی تونی حرف بزنی
با صدای بریده بریده گفت ام اس گرفتم
یادم نمی یاد چه حرفایی زدم فقط می دونم بغض امونم نمی داد
گفتم عزیزم برو استراحت کن بعد بیشتر صحبت می کنیم
و سریع خداحافظی کردم و هق هق گریه تبدیل به زار زار شد

یاد آخرین باری که دیدمش افتادم
داشت فوق لیسانسشو تموم می کرد
پا پسری آشنا شده بود و می خواستن ازدواج کنن
می گفت تور من سوراخه، این آقا چون تپلی یه تو تورم گیر کرده
و قاه قاه می خندید

الی یعنی تو خوشبخت نشدی؟
اون همه تلاش و شور و هیجان...الی چی شده
یه عالم سوال و غم و غصه
نصف شب خواب الی رو دیدم و تا صبح خوابم نبرد

باید برم شهرشون عیادتش، کاش قوی باشم

خدایا خوبش کن، خدایا به همه ی بیمارا کمک کن

غربت

استان اردبیل، زمستان 90



مدت ها از آخرین پستم گذشته، توی این مدت یکی یا چند تا از این سه تا رو نداشتم:

  • اینترنت
  • کامپیوتر
  • وقت

سال پر کار پر باری داشتم ولی حسابی از دوستام دور شدم.


بازگشت

در مسیر آبشار زردلیمه، تیر 91

چند بار خواستم با فیلترشکن بیام و اینجا چیزی بنویسم، اما نشد
امشب تصمیم گرفتم یه وبلاگ جدید توی بلاگفا بسازم تا بدون دردسر بتونم بنویسم
وبلاگ رو ساختم و پست اول رو هم گذاشتم اما یهو دیدم عکس رو مستقیم نمی شه آپلود کرد
بنابراین اون وبلاگ رو حذف کردم و به بلاگر برگشتم ت دوباره تلاش کنم