۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

فروردين 1385، 19


پياده روي در ساعت 8 شب 16 فروردين
،در هواي شبانه نوبهار كه پوست آدم را سرد مي كند اما آزار نمي دهد
در كوچه هاي بلند و تاريك دبستان
مي تواند دلپذير باشد
***
اگر تن خسته از كارت دوش گرفته باشد
لباس هاي پاكيزه بر تن كني
كفش هاي اسپرت و دوست داشتني ات را بپوشي
دلواپس، به دنبال چيزي يا در حال فرار از چيزي نباشي
***
آدم ها سايه وار در حركتند
همهمه روز به نجواي سر شب بدل شده
و به سكوت شب مي پيوندد
،عطر برگ هاي تازه در فضاي كوچه پيچيده
هوا به آرامي در حال تاريك شدن است
دوستان از قرارهاي روزانه بر مي گردند
.صداي خنده هاي مستانه اي از دور شنيده مي شود
.اتومبيل ها پارك مي شوند
و تو به هيچ چيز فكر نمي كني
!و همه چيز از درون تو گذر مي كند انگار هوا هستي

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی قشنگ بود....ا

جمله آخرش خیلی بهم چسبید...
"و همه چيز از درون تو گذر مي كند انگار هوا هستي!ا"