۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

(عکس: استکهلم، 6 آوریل، دوچرخه سوار در انتظار چراغ سبز)

به نظرم مهمترین اختراع بشر چرخ بوده و بهترین اختراعش بعد از اون دوچرخه!
امروز صبح گروه سه نفره من به همراه یه گروه دیگه سمینار داشت و از قبل برای ارائه و جواب دادن به سوال هایی که می شه آماده شده بودیم. ساعت رو جوری تنظیم کرده بودم که دو ساعت زودتر بیدار شم و برای همه چی وقت داشته باشم، اما...
خواب حاج خانم رو دیدم، خواب دیدم درد می کشه و در حال مرگه...بیدار شدم، یه خورده گریه کردم و چون ریملام رو شب قبل پاک نکرده بودم رو بالشی سیاه شد! ساعت 4 صبح بود و طول کشید تا دوباره بخوابم به همین خاطر زمانبندی بیدار شدنم به هم خورد.
صبحونه خوردم و رفتم به ایستگاه اتوبوس، من چند ثانیه دیر رسیدم و اتوبوس چند ثانیه زود، به همین دلیل قبل از اینکه به ایستگاه برسم اتوبوس رو دیدم که ایستگاه رو ترک می کرد.
سریع تصمیم گرفتم، انگار آمادگی همچین اتفاقی رو داشتم، سریع برگشتم خونه، لپ تاپ رو از توی کوله در آوردم و گذاشتم رو میز، دوچرخه رو برداشتم، کلاه و دستکش پوشیدم و راه افتادم.
حدود 8 کیلومتر رو توی 20 دقیقه رکاب زدم و بالاخره رسیدم، رفتم توی دستشویی صورتم رو یه آب زدم بعد یه لیوان آب خوردم و رفتم توی کلاس. پنج دقیقه دیر رسیده بودم و خوشبختانه گروه دوم ارائه رو شروع کرده بود.
نوبت به گروه ما رسید، "یواکیم" پسر سوئدی شروع کرد و بعد من...
موضوع درباره متدلوژی های طراحی با محوریت کاربر بود و من لا اقل 7 سال سابقه توی موضوع داشتم به همین دلیل اسلاید ها و مطالب رو اونجوری که فهمیده بودم و با جملات روون نوشته بودم و فقط به کپی جملات قلنبه سلنبه از مقالات مختلف اکتفا نکرده بودم.
همین موضوع باعث شده بود که استاد و دانشجوها موضوع رو بفهمن و سوال بپرسن، منهم سوال ها رو با تسلط و گاهی با شوخی جواب می دادم. در تمام مدت لبخند می زدم و گاهی می خندیدم! خلاصه ارائه من متفاوت بود :)
استاد خیلی راضی به نظر می رسید و توی ساعت ناهار افرادی که با بعضی ها شون تا حالا یه کلمه هم حرف نزده بودم و فقط توی همین کلاس دیده بودمشون به سمت من می اومدن و به من می گفتن "تبریک می گیم، چه ارائه خوبی داشتی! چه با اعتماد به نفس و مسلط بودی!" و من ازشون تشکر می کردم و گاهی با تعارف جواب می دادم که
"Oh! Do you think so! Thanks but it wasn't that good"
باید بگم که تازه چند هفته است که احساس می کنم زبان انگلیسیم افتضاح نیست و با اعتماد به نفس بیشتری صحبت می کنم. وقتی بعضی ها از لهجه ام تعریف می کنن خوشحال می شم :)
ما هشتمین گروه بودیم و من تا حالا همچین برخوردی از بچه ها ندیده بودم، امروز خیلی از نتیجه کارم انرژی گرفتم. بعد از کلاس عصر با دوچرخه برگشتم خونه و چه عالمی داره دوچرخه سواری!

*****

دوچرخه من یه مارک سوئدی معروفه به اسم "مونارک"، زرشکی رنگ و خیلی روون و راحته با تعداد زیادی دنده و ترمز عقبش سیستم جالبی داره، اگه برعکس پدال بزنی ترمز می گیره، با زنگش خیلی حال می کنم، یه صدای دینگ کوچولو تولید می کنه که برای پیاده ها چند بار استفاده کردم. یه قفل به شکل حرف "یو" لاتین هم خریدم که توی جایگاه مخصوص دوچرخه بیرون دانشگاه قفلش می کنم. توی مراسم چارشنبه سوری ایرانی ها توی یه قرعه کشی شرکت کردم و یه کلاه ایمنی دوچرخه برنده شدم که البته علاقه ای به استفاده ازش ندارم، ترجیح می دم کله ام باد بخوره...
وه، چه روز خوبی داشتم!

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. تبریک می گم بابت ارائه ی خوبت. اما بذا یه انتقاد هم بکنم. این انتقاد رو کلا بهت دارم اما خوب اینجا می تونم با شاهد بگم ;)

این جملات رو بخون دوباره:
"موضوع درباره متدلوژی های طراحی با محوریت کاربر بود و من لا اقل 7 سال سابقه توی موضوع داشتم به همین دلیل اسلاید ها و مطالب رو اونجوری که فهمیده بودم و با جملات روون نوشته بودم و فقط به کپی جملات قلنبه سلنبه از مقالات مختلف اکتفا نکرده بودم.
همین موضوع باعث شده بود که استاد و دانشجوها موضوع رو بفهمن و سوال بپرسن، منهم سوال ها رو با تسلط و گاهی با شوخی جواب می دادم. در تمام مدت لبخند می زدم و گاهی می خندیدم! خلاصه ارائه من متفاوت بود :)"

این نشون می ده که همون موقع هم خودت کلی از ارائه ی خودت راضی بودی و از اعتماد به نفست خوشت اومده. اما درست همون موقع وقتی دوستات میان بهت می گن چه ارائه ی خوبی، جواب می دی که:
"Oh! Do you think so! Thanks but it wasn't that good"

این جمله رو من تعارفی بیش نمی دونم و فکر می کنم لا اقل توی جامعه ی اروپایی تعارف جایگاهی نداره! به نظرم کافی بود بگی:
"Thank you so much"

در اون صورت نه تنها بی ادبی نبوده بلکه با دوستات صادقانه و بدون تعارف صحبت کرده بودی;)

A to Z of my heart گفت...

من که خودم هم کلمه "تعارف" رو استفاده کردم، ممکنه تو با قضیه تعارف مشکل داشته باشی ولی واقعیت از نظر من اینه که تعارفات بخشی از زندگی اجتماعی آدم ها هستند حتی در غرب و تعارفات به جا نشون دهنده ادب و شخصیت آدمه!

گلناز گفت...

یادت نره برای حاج خانم صدقه بدی.

یه تجربه هم من از دوچرخه سواری تو سوئد دارم، استفاده از زنگ خیلی خوشایندشون نیست و بهتره سرعتت رو کم کنی و پشت سرشون یواش حرکت کنی تا ببیننت و برن کنار.

A to Z of my heart گفت...

مرسی گلناز جون از توصیه ات، حتما توجه می کنم، یه نفر دیگه هم اینو توصیه کرده بود و گفته بود که یه دینگ کوچولو کافیه :)

A to Z of my heart گفت...

در ادامه جواب محسن باید بگم:
It wasn't good
فرق داره با
It wasn't that good

وقتی دومی رو استفاده می کنی مثل این می مونه که بگی "آره خوب بود ولی می تونست بهتر هم باشه"
در واقع نظر واقعی ام هم همینه که می تونست بهتر هم باشه، همیشه می تونه!