۱۳۸۷ آبان ۱۹, یکشنبه

عکس ها: نوشدان، 8 نوامبر

کم کم همه جا برای کریسمس چراغونی می شه و حال و هوای شهر عوض می شه
شب یکشنبه است و طبق معمول خیلی ها به مهمونی، پاب یا بار می رن، مشروب می خورن و می رقصن
یه همکلاسی مهمونی گرفته و تو هم باید بری، بایدی در کار نیست ولی دوست داری توی یه جمع شاد باشی
با دوستات قرار می ذاری و یه کیک کوچولو می خری و راه می افتین
توی ایستگاه اتوبوس مقصد وقتی آدرس رو پیدا نمی کنید و زنگ می زنید، بابای دوستتون می یاد تا شما رو برسونه، این یعنی یه خونواده!
موقع برگشت توی ترام بوی الکل پیچیده (زیاد هم بد بو نیست) و جوونای مستی که دوستشون کف ترام ولو شده از ته دل می خندن و خنده کنان پیاده می شن
ساعت یک و نیم بعد از نصف شبه و تو توی خیابون هایی که پر از آدمای مسته احساس امنیت کامل می کنی و با اتوبوسی که سر ساعت می یاد تنهایی یه خونه می رسی
تو مست نیستی ولی فکر هم نمی کنی که هیچ مستی ای به تو حسی به خوبی این احساست بده، چقدر زندگی زیباست
Vow!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

va mah asal hamchenan edame darad:P:D
baba mellat mordan bas ke khoobi neveshtim, migan yekamam az badihash begin:D

A to Z of my heart گفت...

آخه من هنوز بدی ای ندیدم :)