۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

(عکس: گوتنبرگ، هتل جی، 28 دسامبر)

دیروز به طرز عجیبی یاد یکی از آرزوهای کودکی افتادم.
آرزو داشتم یه چراغ قوه داشته باشم و شب ها زیر پتو باهاش کتاب بخونم :)
عجیبه که تا حالا حتی یکبار هم این کار رو نکردم.
امروز تصمیم گرفتم که هرچه زودتر یه چراغ قوه بخرم و آرزوم رو به واقعیت دربیارم.
راستش الان هم احساس می کنم خیلی دلم می خواد زیر پتو با چراغ قوه کتاب بخونم...
البته کتابش هم مهمه. کاشکی اون کتاب داستان سیندرلا با نقاشی های رنگی قشنگش رو هنوز داشتم،
یا اون کتاب علاءالدین و چراغ جادو یا شیر خودخواه و خرگوش باهوش!
الان تنها کتابی که دارم یه کتاب آموزش زبان سوئدی یه، فکر کنم غیر از چراغ قوه باید به فکر یه کتاب هم باشم،
یه کتاب کوچولوی دوست داشتنی!

هیچ نظری موجود نیست: