قند پارسی رو هر روز باید خورد، امروز مهمون من باشید:
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت | مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست |
گفت مستی زان سبب افتان وخیزان می روی | گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست |
گفت می باید ترا تا خانه ی قاضی برم | گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست |
گفت نزدیک است والی راسرای آنجا شویم | گفت والی از کجا در خانه ی خمار نیست |
گفت تا داروغه راگوییم درمسجد بخواب | گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست |
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان | گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست |
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه | گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست |
گفت می بسیار خوردی زان چنان بیخود شدی | گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست |
گفت باید حد زند هوشیار مردم مست را | گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست |
شعر از پروین اعتصامی یه و گروه "مستان و همای" اجرای خیلی زیبایی از این شعر داره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر