
شب های امتحان رو دوست دارم چون قدرت ذهنم در مسائل غیر درسی اوج می گیره و گاهی ختم به نتایج جالبی می شه. یه نمونه اش رو دوست دارم اینجا ثبت کنم.
همیشه به تعبیر خواب علاقه داشتم و تجربیات عجیب جور واجوری در این زمینه دارم. از نوجوونی با تعبیر خواب ابن سیرین و دانیال نبی آشنا بودم و در اینجا نمی خوام صحت و سقم اونها رو مطرح کنم.
دو سال پیش یه کتاب از "دکتر کارل گوستاو یونگ" خوندم به اسم "انسان در جستجوی هویت خویش" که چند نمونه از بیماراشو مثال زده بود که با استفاده از رویاهای اونها موفق به تشخیص مشکل شده بود. حالا یه قسمت از خواب دیشبم رو می گم و یه تعبیریونگی جالب از اون...
"به یه سفر رفته بودم یه جای خیلی زیبا توی دل طبیعت. توی یه جزیره خیلی کوچیک لم داده بودم که اطرافش بشقاب های یخی پوشیده از برف روی دریای آبی شناور بودن، هر از گاهی نسیم کمی از برف ها رو توی هوا پخش می کرد و از تماشای اون لذت ناگفتنی می بردم. یهو چند تا دوست رو هم کنار خودم دیدم و متوجه شدم که او هم اونجاست. صحبت با او شروع شد و صحبت خیلی ناراحت کننده ای بود، در همین حال متوجه شدم که ما در خونه پدری قدیمی من هستیم. من در حالی که سعی می کردم حرفایی بزنم که خودم رو از این موقعیت ناراحت کننده خلاص کنم از توی پنجره مادرم رو دیدم که در حالیکه فریاد می زد و حرفای نامفهوم می گفت با حالت وحشتناکی از توی حیاط رد شد و به هال رفت. دنبالش رفتم و متوجه شدم مادرم توی خواب راه می ره و نمی فهمه اطرافش چه خبره و مثل دیوونه ها رفتار می کنه. خیلی سعی کردم بیدارش کنم. چند بار فکر کردم که بیدار شده ولی بعد از یه مدت وقتی گفت تازه الان بیدار شدم، فهمیدم حتی موقعی که فکر می کردم بیدارش کرده ام بیدار نبوده و در اینجا خوابم تموم شد."
امروز فکر کردم همچین خوابی که به این روشنی یادم مونده حیفه که فراموش بشه. دکتر یونگ معتقده که رویاها خاصیت جبرانی دارن، یعنی سعی می کنن کمبودها و ضعف های موقعیت خوداگاه ما رو تو زندگی روزمره به ما گوشزد کنن و برای این منظور از یه زبون سمبلیک استقاده می کنن.
و اما تعبیر شخصی خوابم رو می گم و یه هدفم از این کار اینه که این موضوع به شناخت مربوطه و شناخت مهمترین بخش زندگی یه و شاید تجربه من به درد دوستام هم بخوره!
1. من احساس آرامش می کنم و سعی می کنم از زندگی روزمره لذت ببرم.
2. آرامش من در همه ابعاد نیست و موضوعاتی که منو ناراحت کرده و آزرده هنوز برام کامل حل نشده.
3. همیشه این خطر وجود داره که مشکلات گذشته که باهاش کنار نیومدم مثل یه زخم کهنه سر باز کنه و منجر به سختی بشه باز.
4. طبق تعبیردکتر یونگ که مادر رو تعبیر به حیات روانی و معنوی انسان می کنه، من به روانم توجه کافی نمی کنم، البته دارم تلاش می کنم بیدارش کنم.
5. بیدار کردن روان یا هوشیاری معنوی و روحی از زندگی که می کنم کار خیلی سختی یه و آدم جاهایی با واقعیت هایی از وجود خودش روبرو می شه که زشت و ترسناک و ناراحت کننده است.
6. یه راه اینه که از بیدار شدن پرهیز کنم و همینجوری خوابالوده و ناهشیار و ناقص به زندگی ادامه بدم.
7. گاهی ممکنه فکر کنم که روانم رو بیدار کردم و خودم رو شناختم و با شناخت معنوی از خودم زندگی می کنم ولی در واقع این توهم باشه و من هنوز خواب باشم.
8. من باید به تلاشم ادامه بدم و در آخر بیدار می شم!
برای تعبیری که کردم و نوشتن این مطلب به خودم تبریک می گم!
۱ نظر:
رویاها یه بخش از کتاب هستند، بقیه مطالبش هم خیلی جالبه!
ارسال یک نظر