
اونقدر بارون باريد كه آب بالا اومد.
خشكي به صورت جزيره هايي مجزا از هم دراومد.
ما توي جزيره هاي مختلف گير افتاده بوديم.
كلبه ي زيبا و امني كه روي يه تپه توي بزرگترين جزيره بود توي هواي مه آلود و بارون نم نم مقصد خوبي بود.
من تلاش مي كردم تا به سمتش برم.
از توي كم عمق ترين آب ها راه مي رفتم و از جزيره ها عبور مي كردم.
تعجب مي كردم چطور هم بارون مي ياد و هم آب زلاله!
به كلبه رسيدم كه صميمي و روشن بود.
بوي چوب و كاغذ ديواري رطوبت زده رو مي بلعيدم و از كلبه امن بارون و جزيره ها رو تماشا مي كردم.